به گزارش قدس آنلاین به نقل از ویژه نامه بیت المقدس؛ انقلابهای بیداری اسلامی در سال 2011، مهمترین تحول سیاسی-اجتماعی به شمار میرود که حرکت «اخوان المسملین» در سده جدید با آن روبرو بوده است.
به این ترتیب، جوامع اهل سنت در شمال آفریقا، با تکیه بر ایده تغییر بر مبنای اسلام، که در سایه آسیبهای اقتصادی-اجتماعی حاصل از حکمرانی دیکتاتوریهای فاسد عربی، بیش از هر زمان دیگر ضروری به نظر میرسید، دست به انقلابهای تاریخی زده و در مدت زمانی اندک، تغییرات چشمگیری را در معادلات منطقهای و بینالمللی رقم زدند.
اما همانطور که اخوان، اصلیترین عامل شکلگیری این انقلابهای بزرگ بود، مهمترین عامل شکست و ناکامی تاریخی آنها نیز به حساب میآید.
در حالی که اخوان، پس از دههها مبارزه مستمر در تمامی لایههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، آماده در اختیار گرفتن قدرت مطلق و یا دستکم مشارکت پررنگ در حکومت، بر مبنای ایدههای انقلابی و اسلامی خود بود، این فرصت تاریخی نه تنها به ناباورانهترین شکل ممکن از دست رفت، بلکه به جدیترین تهدید برای حیات تاریخی اخوانالمسلمین نیز تبدیل شد.
اینگونه بود که انقلابهای بیداری اسلامی در تونس با کودتای خاموش، در مصر با کودتایی خونین و در لیبی با جنگ داخلی مواجه شده و در تمامی این کشورها، اخوان به تدریج از آنچه سالیان سال در آرزوی دستیابی به آن بود، دور شد.
ضرباتی که طی این سالها بر پیکره سازمانی اخوان وارد شده، به حدی است که میتوان گفت این حرکت اسلامی، هرگز به مرحله پیش از انقلابهای 2011 جهان عرب باز نخواهد گشت. این ضربات ابتدا در مصر و با سرکوب خونین حامیان محمد مرسی آغاز شد و به تدریج به بخشهای قابل توجهی از منطقه انتقال پیدا کرد.
باید توجه داشت که اخوانالمسلمین در مصر، همواره مرجع فکری و سازمانی سایر شاخههای اخوان در جوامع اسلامی به شمار آمده است، بر این اساس، اثر ضرباتی که از سوی دستگاه امنیتی عبدالفتاح سیسی به اخوان وارد شد، محدود به مصر نماند و امواج آن، تمامی شاخههای اخوان در الجزائر، مغرب، تونس، سودان، اردن و حتی اروپا را نیز در بر گرفت.
اکنون، بحران سیاسی-امنیتی اخوان در مصر و برخی دیگر از کشورهای عربی از یک سو و افزایش فشارهای بینالمللی علیه این حرکت به بهانه مبارزه با تروریسم و افراطیگری از سوی دیگر، اخوان را با چالش بیسابقهای روبرو کرده است، به طوریکه طی 3 سال گذشته، بسیاری از شاخههای اخوان، دست به تجدید نظر در برخی مبانی فکری و همچنین ارتباطات سازمانی خود با شبکه بینالمللی اخوانالمسلمین زدهاند.
این لرزههای درونسازمانی به حدی است که حتی شاخههای اخوان در تونس (النهضه) و مغرب (عدالت و پیشرفت)، از اساس منکر ارتباط فکری و عقیدتی خود با گروهی به نام اخوانالمسلمین در خارج از مرزهای کشورهایشان شدهاند.
اتحادیه سازمانهای اسلامی در اروپا که شاخه اخوان در غرب به شمار میآید نیز در نتیجه این فشارها، ناچار به قطع روابط مالی و سازمانی خود با شبکه اخوانالمسلمین شده است.
بدون شک مشاهده چنین صحنهای، هر ناظری را ناچار به اعتراف به این واقعیت میکند که ارادهای قدرتمند و بینالمللی، در حال مدیریت پنهان مسیر حرکت اخوانالمسلمین به منظور ورود این سازمان به مرحلهای جدید است؛ مرحلهای که رهبران اخوان با انتخاب خود از بین دو گزینه آن را شکل خواهند داد؛ تحمل این وضع و در نتیجه آمادگی برای نابودی و یا پذیرش تغییر ماهوی حرکت، مطابق اراده قدرتهای بینالمللی.
اگر کمی از فشارهای بینالمللی اخیر علیه حرکت اخوان، که به ویژه پس از روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا تشدید شده است عبور کنیم، خواهیم دید که اولین نشانههای همراهی سیاستمداران غربی با برخی کشورهای عربی در فعالیت علیه اخوان از سال 2006 آغاز شده است، دقیقا همزمان با عریان شدن دشمنی جریانات مرتجع عرب علیه حزبالله لبنان.
اگر این مقطع زمانی را برای آغاز فشارهای هماهنگ بینالمللی علیه جریانات مقاومت و ضد صهیونیستی غیر دولتی در خاورمیانه به حساب بیاوریم، اکنون بیش از 10 سال از اتخاذ این راهبرد میگذرد.
طی این سالها، مواجه سخت و نظامی بوش پسر، نگرانیها و پیامهای لازم را برای سایر بازیگران حامی مقاومت علیه اسرائیل در پی داشته است. از سوی دیگر در دولت اوباما، راهبرد نزدیکی با هدف ایجاد تغییر از درون نسبت به تمامی دشمنان اسرائیل اجرا شده و در نهایت، نوبت به رئیسجمهور غیرقابل پیشبینی و خطرناک(!) آمریکا، یعنی ترامپ رسیده است.
برای بررسی پاسخ دراز مدت اخوان به راهبرد مذکور، بدون شک مطالعه تفصیلی مواضع این حرکت در مقاطع و بحرانهای مختلف ضروری است، اما اگر بخواهیم نگاهی کوتاه به نتیجه این طرح داشته باشیم، باید به دو سند مهم مرتبط با اخوانالمسلمین که اخیرا منتشر شده است رجوع کنیم؛ منشور سیاسی جدید حماس در دوحه و سندی تحت عنوان «ارزیابیهای پیش از چشمانداز، نگاهی به گذشته» که از سوی دفتر ارشاد اخوانالمسلمین در مصر منتشر شده است.
بدون شک، وجه مشترک هر دو سند مهم و تاریخی فوقالذکر، عقبنشینیهای چشمگیر از آرمانهای انقلابی اخوان و آمادگی برای تن دادن به تغییرات ماهوی با هدف حفظ بقای این حرکت اسلامی در آینده است.
شاید جذابیت بررسیهای تاریخی، بار دیگر، در کشف همزمانی آغاز فشارهای همهجانبه، علیه دو سازمان انقلابی اخوان و حزبالله تجلی مییابد، در حالی که بدون شک، مقاومت لبنان، سهم به مراتب بیشتری از این فشارها را از آن خود کرده است.
این در حالی است که اکنون و در صورت انتخاب هر معیار و مقیاسی، موقعیت این دو سازمان اسلامی نسبت به آرمانهای اولیهشان، حتی قابل مقایسه با یکدیگر نیست!
اگرچه بررسی سیر حرکت این جنبش اسلامی و تصمیمات راهبردی آن، نشانههای قابل توجه و ناامیدکنندهای از سرنوشت اخوانالمسلمین در بر دارد، اما با این حال، هنوز هم برای قضاوت در مورد انتخاب نهایی این سازمان اسلامی زمان باقی است؛ سازمانی اسلامی که در صورت حذف از صحنه معادلات و یا تغییر هویت آن، به سختی میتوان در بافت فکری اهل سنت، آلترناتیوی برای مقابله با حرکات افراطی یافت./
انتهای پیام
سیاوش فلاح پور
ویژه نامه بیت المقدس دوشنبه هر هفته ضمیمه روزنامه قدس منتشر می شود.
نظر شما